محسن تنابنده؛ خسته از تلویزیون

به گزارش سفر به کیش، برای آن ها انگار تلویزیون یک آب باریکه و حیاط خلوت است. مسوولان تلویزیون هم آنقدر این ماجرا را ساده می گیرند که باعث ترویج این نگاه می شوند. ولی من این گونه رفتار نمی کنم و نمی خواهم بگویم تافته جدابافته هستم ولی در پایتخت از لحاظ فیلمنامه و شرایط بازی و همه چیز هیچ گونه کم نگذاشتم و تلاش کردم با تمام وجود در خدمت مردم باشم.

محسن تنابنده؛ خسته از تلویزیون

تینا جلالی| بیشتر مردم محسن تنابنده را به واسطه بازی در سریال پایتخت می شناسند، اما او تاکنون در فیلم های زیادی بازی کرده است که خیلی از آن ها خوب دیده شده اند؛ فیلم هایی مثل سن پطرزبورگ، هفت دقیقه تا پاییز، سنگ اول، فراری، محمد رسول الله و... تنابنده سال 88 به واسطه بازی در فیلم های سنگ اول و هفت دقیقه تا پاییز و در سال 95 برای بازی در فیلم فراری، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را از جشنواره فیلم فجر نیز دریافت کرد. او همچنین در سال 86 برای بازی در فیلم استشهادی برای خدا برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد. او این روز ها فیلم قسم را بر پرده سینما ها دارد. به همین بهانه با او که کارگردان این اثر است، گفت وگویی انجام دادیم که می خوانید.

فعالیت های شما به عنوان بازیگر، نویسنده، کارگردان و... خیلی زیاد است. از این سریال به آن فیلم، از آن فیلم به فلان تئاتر... این حجم از کار شما را نمی ترساند؟ فکر نمی کنید ممکن است نتوانید کیفیت کارهای تان را حفظ کنید؟

به قول شما همه کار ها را انجام می دهم، اما هرگز همزمان با هم فعالیتی را قبول نمی کنم. برای کارهایم برنامه ریزی می کنم یعنی وقتی در سینما کار می کنم فقط در این بازه زمانی مشغول سینما هستم. اگر مشغول بازی هستم، نوشتن را قبول نمی کنم و در این مدت اگر ایده ای به ذهنم برسد فقط در حد تکانه ها و نشانه هایی یادداشت برمی دارم. به همین جهت اذیت نمی شوم.

انگار هیچ مدیومی برای شما اولویت ندارد. در تلویزیون سریال پایتخت دارید و بعد در سینما فیلم فراری....

همین طور است. خیلی برایم اهمیت دارد محصولی که کار می کنم، ارزش بالایی داشته باشد. تئاتر، سینما یا تلویزیون فرقی نمی کند، اما تلاشم را می کنم که فیلم خوبی کار کنم یا اثر خوبی روی مخاطب تلویزیون بگذارم. نمی توانم کتمان کنم که ترجیحم سینماست. هرازگاهی خیلی از کار ها را برای رفع احتیاج سینمایی ام قبول می کنم. در یک بازه زمانی برای تازه شدن تئاتر را انتخاب می کنم، چون معتقدم ما بازیگران مثل نجاری هستیم که هر از گاهی باید ابزار خودمان را تیز و تمیز نگاه داریم و از این جهت تئاتر محل خوبی برای تمرین و ممارست است. البته این نکته را هم تاکید کنم که خود محصول فارغ از اینکه تئاتر باشد یا نباشد، برایم ارزش بالایی دارد، اما تئاتر را تمرینی برای تیز کردن ابزار کاری بازیگری خودم می دانم.

سال ها بود تئاتر کار نمی کردید و یک وقفه طولانی در کار های تئاتر شما به وجود آمده بود.

در این مدت تئاتر های زیادی به من پیشنهاد می شد، اما شرایط کاری به من اجازه کار در تئاتر را نمی داد.

هر فیلمساز به واسطه فیلم هایی که ساخته ارزیابی می شود از این حیث تماشای فیلم قسم ناخودآگاه فیلم گینس اولین ساخته شما را در ذهن تداعی می کند و این قیاس به وجود می آید که قسم به لحاظ ساختاری و انسجام قصه اثر کامل تری به حساب می آید. انگار در این فیلم شما نگاه جدی تری به سینما داشتید.

قسم و گینس دو فیلم با دو سر و شکل متفاوت و دو اندیشه و طرز نگاه مختلف است و به نظر من خیلی قابل قیاس نیستند.

اساسا چه شد که فیلم گینس را ساختید؟

قصه گینس را به لحاظ کانسپت و زمین بازی خیلی دوست داشتم ولی شرایطی که برای ساخت و ساز این فیلم فراهم شد خیلی عجله ای بود؛ معتقدم من بی خودی خودم را در دل بازی این فیلم انداختم. اشتباه کردم به شرایط اعتماد کردم و به آن موقعیت تن دادم. شاید اگر الان دوباره قرار باشد گینس را بسازم با یک سر و شکل دیگر و وحدت و انسجام بیشتر و با یک قصه محکم تری این کار را می کنم ولی الان دیگر نمی توان به عقب برگشت.

اما حالا برخلاف گینس، قسم گام رو به جلویی در کارنامه فیلمسازی شما به حساب می آید.

قسم قصه ای بود که سال های سال ذهنم را درگیر کرده بود و حتی این قصه در یک دوره برای ساخته شدن به تلویزیون هم پیشنهاد شد البته با داستان مفصل تری که مناسب سریال بود ولی خوشبختانه تلویزیون چندین سال متوالی این قصه را رد کرد و همین فرصت را برای من به وجود آورد که من این قصه را برای سینما دوباره بازنگری کردم و بعضی از دوستان که فیلمنامه را مطالعه کردند از نظرشان قصه مناسب و نویی برای سینما شد.

مشکل تلویزیون دقیقا چه بود؟

تلویزیون با کلیت قصه مشکل داشت. اینکه راجع به قانون قسامه، آرای نظر و اتفاق نظر دقیقی وجود نداشت. این موضوعی بود که برای آن ها مهم بود. چون بعضی ماجرا را حمل بر 50 قسم می دانستند و عده دیگر ماجرا را حمل بر 50 قسم خور می دیدند. همین معضلاتی بود که نمی گذاشت ما قصه را بسازیم. اما خوشبختانه با گذشت زمان، فضا بازتر شد و شانس کار در سینما برایم فراهم شد و من قصه را به مسوولان سینما تحویل دادم، اما به لحاظ پرداخت قصه، فیلمنامه اولیه قسم چیزی دیگری بود و این سر و شکل کنونی را نداشت.

صادقانه بگویم در این شکل و شرایط کار برایم سخت تر شد. فضای بسته ماشین با تعداد آدم های زیاد با کمترین سکانس خارجی واقعا کار دشواری بود؛ قصه تقدم و تاخر داشت. داستان متعلق به 5 سال اخیر بود و ما در بخش هایی به فلاش بک احتیاج داشتیم و تمام این نکات باید در زمان حال برای مخاطب روایت می شد تا تکنیک و دیالوگ ها برای مخاطب آزار دهنده نشود... می توانستم قصه را به اشکال دیگر برای مخاطب روایت کنم، اما دیگر فیلم از این لحن منسجم نواندیشانه کنونی برخوردار نبود. به همین جهت در پهن کردن قصه کنونی سختی هایی به خودم دادم تا حاصل فیلم وحدت و انسجام و هماهنگی داشته باشد.

با اینکه شما در فیلم قسم بازی نداشتید، اما مهم ترین نکته حین تماشای این فیلم ارجاع به سریال پایتخت است. چطور مراقبت کردید فیلم در دام شباهت با سریال پایتخت نیفتد؟

این نکته ای که شما اشاره کردید از بنیاد برای من محسن تنابنده ایراد نیست. چون سریال پایتخت را خودم سر و شکل دادم و به لحاظ متنی و نگارش سریال پایتخت محصول خودم است و خودم در ساختش دخیل بودم. شاید تنها نکته ای که باعث شباهت بین این فیلم و سریال پایتخت می شود، تعدد پرسوناژ است. اما به این نکته دقت کنید که الزام قصه و لوکیشن چنین فضایی را به وجود آورد.

شما را به صحنه های مختلف فیلم ارجاع می دهم، امکان ندارد بتوانید یک سکانس از فیلم قسم را کم کنید. نمی توانید یک دیالوگ از کسی را کم کنید و فیلم جریان عادی داشته باشد. آن هم برای این است که همه چیز در طول فیلم زنجیروار به هم متصل است و پله پله راز برملا می شود. به نظر من این نکته مثبت فیلم است و من برای روایت این فیلم به دایره آشنایی و دانسته هایم مراجعه کردم و از میان آن ها بهترین نکاتی را که با آن آشنا بودم، برداشتم تا این قصه را روایت کنم.

مرزی هم بین کمدی و جدی در این فیلم دیده می شود.

چون فیلم به سمت فاجعه می رود در ابتدای فیلم همه چیز رنگ و بوی خوشی دارد و همه سرخوش هستند و هیچ چیز نگران کننده ای بین شخصیت ها وجود ندارد گو اینکه همه چیز ختم به خیر شده و آن ها می روند مسئله ای را حل کنند. این قصه ادامه دارد تا جایی که دخترک شروع به پایکوبی می کند. پورشیرازی می گوید ما داریم می رویم یک نفر را بکشیم.

از آنجا به بعد است که همه یواش یواش متوجه قضیه می شوند و از یک جایی به بعد فاجعه شکل می گیرد. خیلی مراقب بودم که شوخی با جدی آمیخته نشود و این لحظات با هم درنیامیزد... از آنجایی که گرگان اقلیم سرسبز است ما مطابق با رخداد گاه از این مناطق رد می شدیم و به طرف کوهستان و کویر پیش می رفتیم.

بحث روایت تصویری در فیلم قسم مهم است به طوری که احساس می شود حتی بر قصه مقدم است. درست است؟

حرف درستی می گویید. قبل از سر و شکل دادن فیلمنامه به این فکر کرده بودم که چگونه صحنه های فیلم را برگزار کنم تا برای مخاطب دیدنی تر، نوتر و جذاب تر باشد. قطعا از مدت ها قبل به چگونگی فرم این فیلم فکر کرده بودم، چون اساسا معتقدم این قصه را صد جور دیگر می توانستیم تعریف کنیم.

مثلا پرسوناژ اصلی ما می توانست از این خانه به خانه به دنبال فامیل های خود برود تا بتواند آن ها را متقاعد کند و...، اما من دنبال شکلی از روایت بودم که هم همه این نکات را در بر داشته باشد و هم اینکه به لحاظ زیبایی شناسی جذابیتی داشته باشد که تاکنون در کمتر فیلمی دیده باشیم. همین باعث شد که دچار وسواس شوم که چگونه فیلم را روایت کنم. مثلا در این فیلم شما یک سری لوکیشن می بینید که منزلگاه هایی است. در یکی از این لوکیشن ها افراد فامیل تمرین قسم خوردن می کنند که می شد این طور قسم خوردن جمع را در دادگاه برگزار کرد ولی من معتقد بودم این مدل قسم خوردن در رستوران خیلی باورپذیر و نوآورانه است. در عین حال سعی کردم، تصاویری در فیلم انتخاب کنم که منطبق بر قصه باشد و به ما در چگونگی روایت فیلم کمک کند.

به این فکر نکردید که این می تواند به معنی به رخ کشیدن کارگردانی گرفته شود؟

نه واقعا. اساسا فکر کردن به این چیز ها باعث می شود من از راستا اصلی کارم خارج شوم. وقتی فیلم می سازم و درگیر نوشتن هستم آنقدر وقت کم می آورم که فرصت برای فکر کردن به این مسائل برایم پیش نمی آید ضمن اینکه من خودم را نوفیلمساز می بینم. آدم جدیدی هستم که آمده ام در این راستا تلاش کنم.

انتخاب یک دسته بازیگر با اختلاف طبقاتی زیاد از نکات مهم فیلم است. بازی بازیگر حرفه ای مثل مهناز افشار در کنار نابازیگر در یک سطح بودند. چگونه به این نوع از اجرا رسیدید؟

وقتی می خواستم کار را شروع کنم دوستان زیادی به من مشورت می دادند که از بازیگران حرفه ای و بفروش استفاده کنم، اما برای من آنچه اهمیت داشت، باورپذیر بودن ماجرا بود و اینکه به ایجاد کردن روابط نو در این فیلم تمایل زیادی داشتم. البته از اول بازیگران زیادی را در ذهن داشتم، اما از همه آن ها جدی تر نقش مهناز افشار بود. بازیگران زیادی در این طبقه زیستی با این ریخت و قیافه کار کرده بودند. دوست نداشتم تکرار مکررات باشند. مهناز افشار در روبروه با نقش خیلی همراه و همکار خوبی بود و با انگیزه بالایی هم کار می کرد.

بعد از انتخاب مهناز افشار به این رسیدم که تیم بازیگران را چگونه انتخاب کنم. بخشی از بازیگران تهرانی و بخشی از تئاتری های گرگان بودند، بخشی هم نابازیگر بودندکه برای اولین بار نقش آفرینی می کردند. کنار هم قرار دادن این ها کار دشواری بود. به همین جهت خود به خود بخش سخت ماجرا به دوش مهناز افشار بود. او در این فیلم خیلی هوشمند حاضر شد. ما تمرین ها همچنین برداشت های زیادی داشتیم. گاهی تا 30 یا 40 برداشت هم می رفتیم تا پلان مد نظرم را بگیریم. همچنین در فصل بد و اقلیم بدی کار می کردیم. 10 دقیقه آفتاب 10 دقیقه ابر بود... به طوری که وسط برداشت هوا طوری بود که ما آن را نمی خواستیم و در همین لحظه باید صبر می کردیم و در عین حال بازی بازیگران را هم کنترل می کردیم....

از اینکه در فیلم بازی نکردید و تمرکزتان را صرفا روی کارگردانی و نویسندگی گذاشتید، راضی هستید؟

خیلی از بچه های گروه تهیه کنندگی اصرار داشتند که حتما در فیلم بازی کنم ولی با جنگ و درگیری و خونریزی (می خندد) از دستشان فرار کردم. یقینا تمرکزم بیشتر بود و همین نکته باعث شد که فیلم منسجم تر از کار دربیاید. اساسا از آنجایی که فیلم با پروسه عظیم و شلوغی همراه بود بهتر این بود که من بازی نداشته باشم و واقعا می گویم این استطاعت و توانایی را در خودم نمی دیدم که همه هماهنگی ها را یک جا انجام دهم.

بعد از فیلم قسم دوباره شما برای ساخت سریال پایتخت به تلویزیون می روید. این رفت و آمد شما بین تلویزیون و سینما آیا سطح کار های شما را تحت تاثیر قرار نمی دهد؟

در زندگی باید انتخاب کنید که یا با حرف دیگران زندگی کنید یا خودتان را به شرایطی برسانید که برای زندگی تان تصمیم بگیرید. قطعا نظرات منتقدان برای من راهگشاست ولی من به این حرف ها وقعی نمی نهم. اینجا حقیقتی را باید اعتراف کرد و آن سلیقه سهل انگارانه ای است که در تلویزیون وجود دارد و باعث شده به آن به عنوان یک مدیای پست تر دیده شود. این راجع به بازیگری و کارگردانی و نویسندگی صدق می کند که شل دست تر کار می کنند و نگاه نافذی را که در سینما دارند در تلویزیون ندارند. البته تاکید می کنم بعضی همکارانم این طور هستند.

برای آن ها انگار تلویزیون یک آب باریکه و حیاط خلوت است. مسوولان تلویزیون هم آنقدر این ماجرا را ساده می گیرند که باعث ترویج این نگاه می شوند. ولی من این گونه رفتار نمی کنم و نمی خواهم بگویم تافته جدابافته هستم ولی در پایتخت از لحاظ فیلمنامه و شرایط بازی و همه چیز هیچ گونه کم نگذاشتم و تلاش کردم با تمام وجود در خدمت مردم باشم.

فیلم به لحاظ تبلیغاتی با حواشی زیادی روبرو بود. چرا؟

واقعا شرایط مساوی و برابری برای نمایش فیلم قسم نیست. البته این موضوع صرفا مربوط به فیلم ما نمی شود و به هر جهت باید لابی داشته باشی تا بتوانی فیلم را در شرایط خوبی نمایش دهی. هر چقدر هم فریاد می کشیم، فریاد ما به گوش کسی نمی رسد و کسی کاری برای ما نمی کند. اگر هم فریاد ما به گوش کسی برسد، عکس ماجرا عمل می کنند و فتیله ما را آنقدر پایین می کشند که وجود خارجی نداشته باشیم. اما ای کاش بدانند پایین کشیدن شعله ما نور آن ها را بیشتر نمی کند. آن وقت همه انتقاد می کنند که چرا سینمای لوده و کمدی های مبتذل همه جا را پر کرده است... به این فکر نمی کنند که خودمان داریم پروبال سینمای بدنه واقعی و اندیشمند را می چینیم و سیاست های موجود همه را به سمت فیلم هایی که دوست ندارند و ساختنش را بلد نیستند، سوق می دهند. می خواهم بگویم همه چیز در پول خلاصه می شود.

وضعیت اکران فیلم ما را ببینید. تلویزیون تیزر های ما را با تکه تکه کردن پخش می کند. مشهد می رویم آن بلا را سر ما می آورند. آیا خنده دار نیست فیلم ما تنها یک قهرمان دارد و قرار است برای بهتر دیده شدن فیلم از قهرمان مان استفاده کنیم و بعد آن ها همان یک قهرمان را هم از فیلم ما حذف می کنند، این درحالی است که زمان را هم از شما می گیرند. یعنی ما سه، چهار هفته قبل از اکران مواد تبلیغی را به تلویزیون دادیم ولی یک روز قبل از اکران گفتند از تصویر مهناز افشار استفاده نمی کنیم... نمی گذارند تبلیغات ما درست پیش برود. در حالی که هیچ چیزی راجع به مهناز افشار تاکنون ثابت نشده، عکس و تیزر های او را حذف می کنند و نمی دانند فیلم محصول کار جمعی است و نباید این گونه با جمع برخورد کرد.

اینجا حقیقتی را باید اعتراف کرد و آن سلیقه سهل انگارانه ای است که در تلویزیون وجود دارد و باعث شده به آن به عنوان یک مدیای پست تر دیده شود. این راجع به بازیگری و کارگردانی و نویسندگی صدق می کند که شل دست تر کار می کنند و نگاه نافذی را که در سینما دارند در تلویزیون ندارند.

واقعا شرایط مساوی و برابری برای نمایش فیلم قسم نیست. البته این موضوع صرفا مربوط به فیلم ما نمی شود و به هر جهت باید لابی داشته باشی تا بتوانی فیلم را در شرایط خوبی نمایش دهی. هر چقدر هم فریاد می کشیم، فریاد ما به گوش کسی نمی رسد و کسی کاری برای ما نمی کند. اگر هم فریاد ما به گوش کسی برسد، عکس ماجرا عمل می کنند و فتیله ما را آنقدر پایین می کشند که وجود خارجی نداشته باشیم.

خیلی از بچه های گروه تهیه کنندگی اصرار داشتند که حتما در فیلم بازی کنم ولی با جنگ و درگیری و خونریزی (می خندد) از دستشان فرار کردم. یقینا تمرکزم بیشتر بود و همین نکته باعث شد که فیلم منسجم تر از کار دربیاید.

منبع: فرادید
انتشار: 26 شهریور 1398 بروزرسانی: 6 مهر 1399 گردآورنده: kishnet65.ir شناسه مطلب: 268

به "محسن تنابنده؛ خسته از تلویزیون" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "محسن تنابنده؛ خسته از تلویزیون"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید